جدول جو
جدول جو

معنی باریک بینی - جستجوی لغت در جدول جو

باریک بینی
در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری
موشکافی، خرده بینی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده گیری، خرده دانی، نازک بینی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف بینی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق، تعمّق
تصویری از باریک بینی
تصویر باریک بینی
فرهنگ فارسی عمید
باریک بینی
آنکه در امور دقیق است، چگونگی باریک بین، دقت، تدقیق، مداقّه، فطانت، تبن، تبتین، ریزه کاری و باریک بینی کردن، (منتهی الارب)، آنکه باریک بیند و دقیق اندیشد، زیرکی و تیزهوشی، (ناظم الاطباء) :
چو از باریک بینی موی می سفت
بباریکی سخن چون موی میگفت،
نظامی،
به باریک بینی چو بشتافتی
سخنهای باریک دریافتی،
نظامی،
لغت نامه دهخدا
باریک بینی
خرده بینی دقت کنجکاوی، زیرکی هوشیاری
تصویری از باریک بینی
تصویر باریک بینی
فرهنگ لغت هوشیار
باریک بینی
دقت، کنجکاوی
تصویری از باریک بینی
تصویر باریک بینی
فرهنگ فارسی معین
باریک بینی
تدقیق، دقت فکر، زیرکی، کنجکاوی، موشکافی، نازک اندیشی، نکته بینی، نکته سنجی، هوشمندی، هوشیاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باریک بینی
دقیق بودن، ظرافت
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باریک بین
تصویر باریک بین
کنجکاو، زیرک، باهوش، مراقب امور جزئی، دقیق، عیب جو، ایرادگیر
موشکاف، خرده بین، خرده کار، خرده شناس، خردانگارش، خرده گیر، خرده دان، نازک بین، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف یاب، ژرف بین، مدقّق، غوررس، برای مثال اجل چون به خونش برآورد دست / قضا چشم باریک بینش ببست (سعدی۱ - ۱۴۱)
فرهنگ فارسی عمید
(بَ دَ)
شخص ظریف بدن. لاغربدن. از زن قریب النسب فرزند باریک بدن و نحیف جثه آید. (منتهی الارب در: ض ع ل). تذبل. باریک بدن بودن زن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
کمرباریکی، لاغرمیانی، رجوع به باریک شود
لغت نامه دهخدا
(شِ وَ دَ / دِ)
آنکه به امعان نظر بنگرد چو ستاره شناس و مانند آن، (آنندراج)، آنکه به امعان نظر بنگرد، (ارمغان آصفی)، رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 140 شود، باهوش و زیرک، (ناظم الاطباء)، زیرک و هوشیار، تیزنظر، دقیق، فطن، (مهذب الاسماء) (دهار)، مدقق، صحصح، صحصوح مرد رسادانای امور، باریک بین، (منتهی الارب)، ظریف بین، پر از فراست، ظرافت، (دمزن)، کسی که در حرکات بستگان و دوستان دقیق میشود و جزئیات را دیده دل تنگ میگردد: فلان باریک بین است و از دوستان خود زود دل تنگ میشود، (فرهنگ نظام) :
حکیمان باریک بین بیش از آن
که رنجانم اندیشۀ خویش از آن،
نظامی،
ز غمزه لعل داران کمان ساز
همه باریک بین و راست انداز،
نظامی،
شه از رای دانای باریک بین
ز خجلت سرافکنده شد بر زمین،
نظامی،
اجل چون بخونش برآورد دست
قضا چشم باریک بینش ببست،
سعدی (بوستان)،
بخون کسی چون اجل برد دست
قضا چشم باریک بینش بست،
سعدی (بوستان)،
رای باریک بین خسرو حشمت آیین متوجه انقیاد باریک شده، (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 492)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
با بصیرت، آنکه بینایی دقیق دارد:
جوابش داد کای باریک بینش
جهان جان و جان آفرینش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از باریکبین
تصویر باریکبین
آنکه به امعا نظر بنگرد مانند ستاره شناس و غیره، با هوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باریک بین
تصویر باریک بین
خرده بین دقیق کنجکاو، زیرک هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باریک بین
تصویر باریک بین
خرده بین، کنجکاو
فرهنگ فارسی معین
دقیق، روشندل، کنجکاو، موشکاف، نکته بین، نکته سنج، هوشیار، باریک اندیش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دقیق، ظرافت، دقیق و موشکاف
دیکشنری اردو به فارسی
دقّت زیاد، ظرافت
دیکشنری اردو به فارسی
به طور دقیق، به طور ظریف
دیکشنری اردو به فارسی